مسئله ى ناكامى

يكى از بزرگترين چالش هاى زندگى اين است كه بدانيم كارى كه شروع كرده ايم احتمال كاميابى دارد يا خير.
امروز به جمله اى از كتاب جادوى بزرگ برخوردم:

«اگر می‌خواهید هنرمند شوید باید ناکامی را به عنوان یکی از جوانب کارتان بپذیرید، حتا شاید به عنوان اساسی‌ترین جنبه‌ی کارتان. ناکامی وقفه و تعلیق در فرایند کاری شما نیست؛ ناکامی خود فرایند است.»

الیزابت گیلبرت، جادوی بزرگ

چند بار جمله را خواندم و به فكر فرو رفتم.

فكر كردم كه خوب است ليستى از ناكامى ها و شكست هاى خودم تهيه كنم كه شامل اشتباهات شخصى، شغلى و تحصيلى باشد. مى دانم همه ى ما اغلب به شكست ها و كارهايى كه نبايد مى كرديم فكر مى كنيم. اما مى خواهم اين بار كمى متفاوت تر با آنها برخورد كنم. كنار هر اشتباه تجربه اى را كه از آن كسب كردم بنويسم. اين كار باعث مى شود كه با ديد تجربه به شكستهايم نگاه كنم تا بتوانم با آنها كنار بيايم.
احساس كردم اين روش كمك مى كند كه بفهمم شكست بخش مهمى از فرايند يادگيرى است. شكست ها براى ما فرصت يادگيرى بيشتر فراهم مى كنند و احتمال مرتكب نشدن همان اشتباه را تكرار مى كنند.
شكست نشانه ى روبه رو شدن ما با چالش هايى است كه هر بار مهارتى به مهارت هاى ما اضافه كرده اند.
وقتى مى خواستم فهرست اشتباهات و ناكامى هاى خود را بنويسم، در ابتدا ترديد داشتم و فكر مى كردم جرأت بسيارى مى خواهد. بعد فكر كردم كه نوشتن تجاربم در كنار آنها مى تواند احساس بهترى به من دهد. آن وقت شروع به نوشتن كردم.
تمام شغل هايى كه بايد انتخاب مى كردم و نكردم.
حرفه هاى اشتباهى كه انتخاب كرده بودم.
تمام جاهايى كه بايد مى رفتم و نرفتم.
تمام جاهايى كه نبايد مى رفتم و رفتم.
همه ى تصميم هايى كه نبايد مى گرفتم و گرفتم.
روابطى كه نبايد مى داشتم و داشتم.
باورهاى غلطى كه به آنها سفت چسبيده بودم.
هر جايى كه بايد از خودم و حقوقم دفاع مى كردم و نكردم.
حرفهايى كه بايد مى زدم و نزدم و يا برعكس. و بسيارى موارد ديگر.
در فرهنگ ما اقرار به شكست خودش بزرگترين شكست محسوب مى شود. اين كار مارا به دامان ترس و خجالت انداخته و موجب نوميدى و خشم مى شود.
واهمه از قضاوت هاى ديگران كه ما را به چشم انسان بى عرضه و شكست خورده مى بينند، رهايمان نمى كند. نتيجه اى كه در پى اين ترسها به دست مى آوريم چيزى جز وحشت بيشتر از شروعى ديگر نيست.
وقتى عواقب شكست را براى خودمان كم كنيم، تصميم گيرى هاى بعدى برايمان آسان تر مى شوند.
شخصى كه بتواند به شكستهاى خود به چشم يك دارايى نگاه كند قطعن نه تنها بازنده نيست بلكه انسان توانايى است.
طبيعتن كسى كه كارى نكند شكست نمى خورد، اما كسى كه شكست نداشته تجربه اى هم كسب نكرده است.
البته كه شكست چندان هم مطبوع و دلچسب نيست كه هر كسى دلش بخواهد شكست بخورد، اما تا ما خود را درگير يادگيرى نكنيم و بارها با ناكامى هاى ناشى از فرايند يادگيرى روبه رو نشويم، نمى توانيم چيزى ياد بگيريم.
كودكى كه مى خواهد راه رفتن ياد بگيرد بارها مى افتد. وقتى مى خواهد گرفتن چيزى را بياموزد بارها و بارها اشياء از دستش رها مى شوند. يك آشپز ماهر هم براى اينكه مهارت لازم را پيدا كند چندين بار غذا را مى سوزاند يا خراب مى كند.
هرگز قرار نيست كارهاى ما حتى اگر مورد علاقه ى ما باشند به خوبى پيش بروند. اگر بتوانيم شهامت به موقع رها كردن را داشته باشيم يك برنده هستيم.
ترك كردن به موقع هم به نوبه ى خودش قدرت بخش است. چرا بايد خود را در محبس تصميم هاى نادرستمان اسير كنيم. درست است كه ترك كردن كار دشوارى است اما عملى شجاعانه است. روبه رو شدن با شكست و اعلام آن شهامت مى طلبد، ولى به ما فرصت پاك كردن و از نو ساختن مى دهد.
ناكامى ها اغلب سرچشمه ى الهام هاى بزرگى مى شوند و فرصتى براى كسب تجارب جديد به دست مى دهند.
وقتى به فهرست خود نگاه مى كنم و تجربياتى را كه كنار شكستها و اشتباهاتم ثبت كرده ام مى بينم، مى فهمم كه هر كدام از آنها چه نقش بزرگى در قدم هاى درستى كه بعدها برداشته ام داشته اند. سپس آخرين بخش از جملات اليزابت گيلبرت را دوباره مى خوانم كه گفته: ناكامى وقفه و تعليق در فرايند كارى شما نيست؛ ناكامى خود فرايند است.
به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *