كنجكاوى در بزرگسالى، رشد بذرهاى كودكى، رسيدن به ارزشهاى زندگى

الهام مقيم زاده
چند وقت پيش همسرم با يك جمله از من قدردانى كرد كه به اندازه ى تمام دنيا برايم ارزش داشت. او گفت:
” اگر فرزندانمان تا اين حد به كتاب و مطالعه كردن علاقه مند هستند، دليلش تو هستى و ما اين دستاورد مهم در زندگيمان را به تو مديونيم.”
هيچ چيز بيشتر از اين نمى توانست برايم انرژى بخش و شاد كننده باشد. بذرى كه سالها قبل كاشته بودم، به بهترين شكل براى خودم و خانواده ام ثمر داد.
من از دوران كودكى و به خصوص از نوجوانى به كتاب خواندن علاقه مند بودم. بهترين لحظات زندگى من با كتابخوانى پر شده است. از كنار هيچ كتابى بدون آنكه نگاهى به صفحاتش بيندازم رد نمى شدم. مى خواهيد بدانيد اوج جوانى من به چه كارهايى گذشت؟ تحصيل؟ تفريح و خوشگذرانى؟ گشت و گذار با دوستان؟
خير. فقط به كتابخوانى گذشت.
بعدها كه ادامه تحصيل دادم و تشكيل خانواده دادم، به دليل مشغله هايم چندين سال كتاب خواندن را كنار گذاشتم مگر آنكه ضرورتى پيش مى آمد. اما فرهنگ كتاب خوانى و كتاب خريدن را در خانه و خانواده ى خود رواج دادم. طى همان سالها هيچ فرصتى را براى خريد كتاب از دست نمى دادم .
 در آن دوران هرچند مختصر دستى بر نوشتن و سرودن شعر هم داشتم، اما به شكل جدى به دنبال علايقم نبودم.
امروز كه در حال نويسندگى هستم مى بينم به طور دقيق همان زمانى كه ساعت ها در دنياى كتابها غرق بودم و افكار و تخيلاتم را آزادانه پرواز مى دادم، بذر نوشتن را مى كاشتم.
چه اتفاقى افتاد كه نويسندگى را انتخاب كردم؟
كنجكاوى دليل اين انتخاب بود. طرح سؤالهاى زياد از خود، كه بدانم از زندگى ام چه مى خواهم. نمى دانستم چنين كنجكاوى و چنين رويه اى كه پيش گرفته ام طبيعى و درست بوده است يا خير. زمانى به خود آمدم كه ديدم مانند آبى كه از چشمه خارج شود و در سرازيرى قرار بگيرد، افكارم به سوى نوشتن سرازير مى شود.
با اين حال هنوز به توانمندى خود شك داشتم تا اينكه امروز هنگام مطالعه به اين مطلب برخوردم: چرا افراد ديرشكوفا داراى توانمندهاى زيادى هستند؟
مطلب را خواندم و متوجه شدم كه اگر در نوجوانى بيشتر از آنكه درس بخوانيد، اهل مطالعه ى آزاد بوده ايد و بعد، سالها به دليل مشغله هايتان آن را كنار گذاشته ايد، مى بينيد كه در دوران ميانسالى دوباره علاقه مند به كتاب خواندن مى شويد.
مشاهدات نشان مى دهد كه افراد مى توانند مقدار قابل توجهى از كنجكاوى كودكى خود را تا دوران جوانى حتا تا ميانسالى حفظ كنند.
به نظر مى آيد آنچه كه در كودكان مايه ى پيشرفت شان مى شود، جرقه هاى آن در بزرگسالى نيز مى تواند منجر به شكوفايى شود.
اين به طور دقيق زمانى اتفاق مى افتد كه واكنش هاى احساسى و تصميم هاى عجولانه و نابخردانه كم رنگ شده و دقت به عواقب كارها بيشتر مى شود. افرادى كه كنجكاوى هايشان به خاطر عجله در پيشرفت هاى زود هنگام سركوب نشده، در اين مرحله همان احساسات را به مرحله ى اجرا مى گذارند و به آن جهت مى بخشند.
“اين همان بذرى بود كه كاشته بودم و در حال نتيجه دادن بود.” اگر در بزرگسالى كنجكاوى مى كنيد و به دنبال تجربه هاى جديد هستيد، به دنبالش برويد، درهاى زيادى به روى شما باز مى شوند.
طى يك نظر سنجى كه از چند تن از مديران اجرايى شركتهاى مختلف به عمل  آمده، در مورد اينكه در كارمندان خود به دنبال چه ويژگى هايى هستند، پرسيده شد و به نظر مى آيد كنجكاوى از ويژگى هاى برجسته مورد نظر مديران ارشد مؤسسات بزرگ است.
كنجكاوى در مسائل، موجب نوآورى و  استقلال ذهن مى شود و باعث ايجاد تعهدى اخلاقى نيز مى شود.
همچنين كنجكاوى از طريق ايجاد انگيزه منجر به يادگيرى و ارتقاء زندگى مى شود.
كنجكاوى يك فعال كننده ى دائمى دوپامين است و مزاياى زيادى براى سلامت جسم و روان دارد.
اگر در دوران بزرگسالى، فرق نمى كند جوانى باشد يا ميانسالى، كنجكاوى خود را حفظ كرده ايد بدانيد كه اين موهبت و هديه اى ارزشمند است. كليدى است به سوى تمام ارزش هايى كه مى توانيد در زندگى داشته باشيد. درها را باز كنيد، جلو برويد و تا مى توانيد از آن بهره ببريد و به زندگى خود جلا ببخشيد.
اما چگونه فرزندانم به مطالعه علاقه مند شدند؟
در آن دوره كه فرزندانم خردسال بودند، به اندازه ى دوران حاضر فرهنگ كتاب خوانى رايج نبود. حداقل من چنين چيزى را به وضوح نمى ديدم. ضمن اينكه به اين اندازه آگاهى رسانى هم نبود. من به شكل خود جوش و به دليل علاقه مندى خودم پيام كتاب خواندن را به آنها انتقال مى دادم.
اول اينكه از دوسالگى برايشان داستان مى خواندم و قصه مى گفتم. سعى مى كردم اين كار را با هيجان انجام دهم تا برايشان جذاب تر شود.
در هر فرصتى كه بايد برايشان جايزه مى گرفتم استفاده مى كردم و كتاب هاى قصه و داستان هاى علمى مى خريدم.
هر نوع جشنواره يا مناسبتى كه براى خريد كتاب برپا مى شد، حضور پررنگ داشتيم و خانوادگى تا جايى كه برايمان امكان داشت كتاب مى خريديم.
كتاب در خانه ى ما حرمت داشت و هميشه مراقبت از كتابها و سالم نگه داشتنشان برايمان الويت داشت.
هر طبقه بندى، قفسه يا طاقچه اى كه مى شد به عنوان كتابخانه استفاده شود، تبديل به كتابخانه مى شد، حتى طبقه بندى كه چسبيده به  تخت بچه ها بود. اين كار باعث مى شد كتابها هميشه در معرض ديد و در دسترس آنها باشد.
ما دايرة المعارف علوم دو جلدى براى بچه ها در خانه داشتيم كه منبع خوبى براى پاسخ به سوالهاى بى شمار آنها بود و آنها به صورت خودكار براى يافتن جوابهايشان به آن مراجعه مى كردند.
حتى مرور اين خاطرات هم برايم دلچسب و شيرين است.
به قول جناب فرانسيس بيكن:
كتاب اقيانوسى است كه زمان را درمى نوردد.
به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *